فیروزه شموسی
بطور طبیعی هرکدام از ما روزانه با مخاطبان مختلف ارتباط برقرار میکنیم و متناسب با تک تک ارتباطهایمان کنش و واکنشهایی نیز از خود بر جای می گذاریم.
جذب رفتارهای مثبت می شویم و از انسانهای پردافعه بطور ناخودآگاه دور می شویم. این قاعده در همه تعاملات نیز صادق و نیز در دکوراسیون فروشگاه است .
یک کاسب مردمدار و خوش رفتار از این طریق به کسب و کار خود کمک میکند و...
در اینجا به چند نمونه از کنشها و واکنشها اشاره وسپس بحث را با یک نتیجه خاتمه می دهیم.
رستوران:
چندشب پیش به همراه دوستانم جهت صرف شام به یکی از رستورانهای تقریبا معروف شهر رفتیم .سالن رستوران به شدت گرم بود بنابراین میزهایی را انتخاب کردیم که به هوای خنک کولر نزدیکتر باشد.
برای سفارش غذا باید به صندوقدار مراجعه و بعد از پرداخت وجه غذایمان را تحویل می گرفتیم .از طرفی متوجه شدیم که کیفیت غذا نیز اصلا مطلوب نیست.
دکوراسیون فروشگاه نامناسب و مدیر رستوران را دیدیم و با زبانی ملایم و دوستانه همه کاستیها وایرادها را به ایشان گوشزد کردیم اما در کمال ناباوری ایشان شروع به توجیه موارد یاد شده کردند و حتی حاضر به عذرخواهی نشدند.واکنش طبیعی ما کاملا مشخص بود.
تصمیم گرفتیم هیچ وقت به آن رستوران نرویم و کیفیت بد غذا وتعامل بدتر مدیر آن را نیز به اطلاع همه دوستان و آشنایان برسانیم.
به زبانی ساده رستوران مذکور را تحریم وبعبارتی تنبیه کردیم.
بانک:
پدر دوستم بعداز سالها خدمت بازنشسته شد و میخواست مبلغی را که بابت بازنشستگی دریافت کرده را جهت آینده خود (ایام پیری وبیماری) در بانک سپرده گذاری کند، به همین منظور وارد بانک شده وهمچون همه مراجعه کنندگان نوبت گرفتند .
پس از ساعتی انتظار شماره ایشان قرائت شد و به باجه مراجعه کرد. همان موقع یکی از مشتریان بانک با مقدار زیادی پول نقد به همان باجه مراجعه کرد و کارمند نیز بدون توجه به حق و حقوق مشتری جدید ضمن تبادل سلام واحوالپرسی گرم که از حدود طبیعی خارج بود، مبالغ مزبور را تحویل واقدام به شمارش و دسته بندی آنها کرد.
انگار نه انگار که روبروی خود مردی قانونمند را می دید. این رفتار توهین آمیز پدر دوستم به شدت ناراحت کرد لذا به رییس شعبه مراجعه و برغم اینکه آقای رییس در کمال ادب و احترام عذر خواهی خود را بابت رفتار آن کارمند اعلام نمود اما هرگز نتواست پدر دوستم را در سرمایه گزاری آن بانک متقاعد کند.
فروشگاه:
برای خرید پارچه وارد مغازه ای شدم. باصدای بلند سلام کردم و فروشنده بدون جواب سلام من همچنان به مکالمه تلفنی خود ادامه داد،
چند دقیقه صبرکردم هنوز صحبت ایشان ادامه داشت بنابراین ازایشان سوال کردم فلان پارچه را دارید؟
و ایشان با حرکت ابرو به من فهماند که ندارند ،پس مغازه خارج شده و به خودم قول دادم که دیگر هیچ وقت از آنجا خرید نکنم.
پزشک:
با درد شدید به مطب یکی از پزشکان معروف شهر مراجعه کردم ، منشی نوبت سه ماه بعد را به من داد.
از ایشان خواهش کردم ولی فایده ای نداشت ،بناچار وبدلیل شرایط خاصی که در ان قرار داشتم، بدون هماهنگی وارد اتاق پزشک شدم و از ایشان خواهش کردم به عنوان آخرین نفر مرا بپذیرد. متاسفانه با اینکه پرونده پزشکی من نزد همان پزشک بود گفت که همان چیزی که منشی به شما اعلام کرد، نظر من است ،پس ازاتاق من بیرون بروید!
باناراحتی ودرد از مطب خارج شدم و یاد قسم مخصوص پزشکان افتادم که درهر زمان ومکان باید به بیماران خدمت کنند.
بهرحال روز بعد همسرم با تهیه یک بلیط چارتری گرانقیمت برای درمان مرا راهی پایتخت کرد.
وقتی وارد مطب پزشک متخصص معروف با یک روز نوبت (نه ٦ماه) شدم، پزشک پس از سلام واحوالپرسی، متوجه محل سکنتم شدو درفضایی کاملا تعریف کرد که درزمان خدمت سربازی انجا بوده وکلی خاطره از آن شهر دارد.
ایشان پس معاینه وتجویز دارو کارت ویزیت خود را به من داد واز من خواست که اگر نیازی شد حتما با ایشان تماس بگیرم...
حالا بایدبه قضاوتی منطقی ودقیق بنشینیم واین سوال را مطرح کنیم
که کدام پزشک قابلیت انتخاب واحترام دارد.
متاسفانه روزانه همه مابا تعدادی از فروشندگان خوش اخلاق ویا تعداد بد اخلاق برخورد میکنیم
اما باید بدانیم برای رونق وتوسعه کسب وکار خود وبقاء واستمرار باید ازشیوه های نوین نحوه ارتباط با مخاطبین واصول درست بازاریابی استفاده کنیم و هرگز فراموش نکنیم یک مشتری راضی با حداقل چهار یاپنج نفر ارتباط دارد و صحبت میکند
اما یک مشتری ناراضی با هفت الی سیزده نفر در ارتباط است و صحبت می کند ومیتواند ایده منفی خود نسبت به یک مخاطب را به دیگران منتقل و منجر به ریزش بخشی از فرصتهای اقتصادی آن مخاطب شود...
روزنامه سرآغاز
چهارشنبه بیست و دوم مهرماه1394